، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

آذین زندگی ما

...تصمیم برای ازدواج

میخوام یه ماجرا رو برات بگم که مطمئنم برا خودتم جالبه . یکی از شبای تابستون بود ساعت یک که میخواستیم بخوابیم تا خاموشی رو زدم گفتی من آش میخوام هر چقدر برات توضیح دادم الان نمیشه دیره حالت بد میشه قبول نکردی و ازونجایی که دختر پرخوری هستی و معمولا مرغت یه پا داره با حالت عصبانیت رفتم آشپزخونه و برات آش گرم کردم بعد بهت گفتم بیا بخور ولی خیلی از دستت ناراحتم و از اتاق رفتم بیرون چند دقیقه بعد اومدم کنارت همونطور که میخوردی و چشات اشکی بود یهو گفتی دوستت ندارم وقتی ازدواج کنم هیچ وقت پیشت نمیام تازه بچه مم نمیذارم بیاد پیشت چون با من دعوا کردی مامان بدجنس . بعد اون ماجرا تا یه حرفی میزنم که به صلاحت نیست زود میگی الهی زود ازدواج کنم از دست ه...
6 آذر 1394

آغازی دوباره بعد مدت ها

سلام نوای دلنشین زندگیم " خوبی عسلی  مدتیه که نتونستم بیام اینجا آخه از فروردین همش درگیر رسیدگی به درس های آرین بودم باید آماده میشد برای آزمون مدرسه ی تیزهوشان و نمونه . شکر خدا تو هر دو تا آزمون قبول شد و زحماتش نتیجه داد تو هم خیلی همکاری کردی و محیط خونه رو آروم نگه داشتی و کمتر سرو صدا میکردی .  جونم برات بگه که تعمیرات خونه مون هم تموم شد و دوباره اسباب کشی کردیم و به خونه ی خودمون رفتیم . خدا رو شاکرم که همچین اتفاقی افتاد یک سال مستاجری اونم تو خونه ی آپارتمانی برامون خیلی سخت بود شما ها که اصلا نتونستین کنار بیاییین همش میگفتی چرا خونه مون رو فروشیدیم و من هر بار باید جواب میدادم که عزیزم عیبی ند...
6 آذر 1394
1